اومدیم
بعد ار یک ماه اومدیم 26ام عروسی دایی کامران بود و کلی سرمون شلوغ بود جاتون خالی ولی سپنتا انگار ترسیده بود کلی گریه کرد 1ام هم رفتیم کیش جاتون خالی خیلی خوش گذشت. ببخشید این لپ تاپ ام هنوز برچسب فارسی نداره خیلی به سختی دارم مینویسم سر فرصت سفرنامه رو مینویسم راستی به وبلاگ پسر عمه ی سپنتا هم سر بزنید توی لینکام هست عکسا هم توی ادامه ی مطلب هست پی نوشت: یه لوگو درست کردم واسه سایت خوشحال میشم نظراتتونو بشنوم طبق معمول برای بزرگ شدن عکسا روشون کلیک کنید عکسا به ترتیب زمانی اند سپنتا در تخت سپنتا روی صندلی جلوی ماشین خنده ی سپنتا سپنتا وق...
نویسنده :
بابا هومن
18:08