اومدیم
بعد ار یک ماه اومدیم
26ام عروسی دایی کامران بود و کلی سرمون شلوغ بود جاتون خالی ولی سپنتا انگار ترسیده بود کلی گریه کرد
1ام هم رفتیم کیش جاتون خالی خیلی خوش گذشت.
ببخشید این لپ تاپ ام هنوز برچسب فارسی نداره خیلی به سختی دارم مینویسم سر فرصت سفرنامه رو مینویسم
راستی به وبلاگ پسر عمه ی سپنتا هم سر بزنید توی لینکام هست
عکسا هم توی ادامه ی مطلب هست
پی نوشت: یه لوگو درست کردم واسه سایت خوشحال میشم نظراتتونو بشنوم
طبق معمول برای بزرگ شدن عکسا روشون کلیک کنید
عکسا به ترتیب زمانی اند
سپنتا در تخت
سپنتا روی صندلی جلوی ماشین
خنده ی سپنتا
سپنتا وقتی مودب شد
سپنتا و روروئکش
بدون شرح
سپنتا و دماغ اوگی ( فکر کنم از من و مامانشم بیشتر دوسش داره )
از راست به چپ : عمو حمید سپنتا - بابای سپنتا - دایی سپنتا - پایینی هم که خود سپنتا
خواب توی هتل چه حالی میده
من و مامانی و سپنتا
سپنتا توی کافی شاپ
سپنتا وقتی خیلی هیجانی میشه
سپنتا و بابایی توی خلیج همیشگی فارس
سپنتای غرغرو
اینم رد پای سپنتا روی ماسه ها