سپنتاسپنتا، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 2 روز سن داره

سپنتای ما، معجزه ی کوچک ما

مموش ما

1390/2/31 18:58
نویسنده : بابا هومن
948 بازدید
اشتراک گذاری

سلام ببخشید دیر شد سرمون خیلی شلوغ بود.niniweblog.com

 

سپنتا انگشت اشاره ش رو تا ته میکنه تو حلقش بعدش هم کلی شاکی میشه ( ازکی؟ )niniweblog.com

 

وقتی دستاشو میگیریم زور میزنه تا بلند شه .

کم کم داره دستاشو میشناسه و بعضی وقتا بهشون خیره میشه.niniweblog.com

 

تلویزیون هم خیلی دوس داره. منم 2-3 باری بی بی انیشتن رو واسش گذاشتم، عکس العمل جالبی نشون داد و با اینکه خیلی سرحال نبود بعضی جا ها میخندید.niniweblog.com

 

 

همچنان سپنتا تعطیله ( هفته ای 1 بار )

عکسها توی ادامه ی مطلب

مثل همیشه روی عکس کلیل کنید

 

 

لب و دهنو داری؟!!!

بعد از حموم یه 2-3 ساعتی میخوابه ( مث پیرمردا )

مموش

http://sepantayema.persiangig.com/image/13900223/13052011011.jpg

در حال گوش دادن به آهنگ قهوه تلخ

http://sepantayema.persiangig.com/image/13900223/13052011012.jpg

جو گرفتتش فکر کرده جهانگیر شاهه

http://sepantayema.persiangig.com/image/13900223/IMG_2735.JPG

جدیدا خیلی به دوربین زل میزنه

http://sepantayema.persiangig.com/image/13900223/IMG_2761.JPG

مامان جون دستت خوشمزه تره D:

http://sepantayema.persiangig.com/image/13900223/IMG_2771.JPG

یه نمای خیلی نزدیک از سپنتا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

شایلی
24 اردیبهشت 90 9:56
تورو خدا اینقدر بچه رو اذیت نکنین طفلی گناه داره آخه هر آدمی هفته ای یک بار شکمش کار کنه عذاب میکشه... من معتقدم بچه ای رو که روده تنبلی داره و بیوست میشه رو نباید همینطور ایستاد تا شکمش خودش کار کنه باید روده ها رو وادار کرد به کار کردن... ببین شیاف گلیسیرین رو امتحان کنین نذارین بچه به خودش بپیچه... یه وقت از رکی من دلگیر نشین بابا هومن من با این کار ندارم که خودم داروسازم و علمش رو دارم من از این جهت میگم که شاینای من هم دقیقا همین مشکل رو داشت و الان که بزرگتر شد خیلی خیلی بهتره اما خوب می فهمم چه جوریه


ممنون شایلی جان. چرا ناراحت بشم؟! ممنون از راهنماییت. حتما میگردم دنبالش ایشالا پیدا کنم

دایی کامران
25 اردیبهشت 90 9:53
سلام عزیز دایی. خیلی دلم برات تنگ شده نانازی من که 2 هفته ای یکبار می بینمت. ولی این عکسات که منو بیشتر دلتنگت می کنه. مموش دایی دلم برات تنگ شده. بابای
فریبا
26 اردیبهشت 90 15:13
سلام عکسا عالی بودن ماشالله به این پسر ناز
لواشک(✿◠‿◠)
27 اردیبهشت 90 14:21
ای جاااااااااااااااااااااااااااااااان یعنی من عاشق عکس اول و دومش شدمااااااااااااااااااا قربون زل زدنت برم من که چشاتو لوچ میکنی ببین چشم چپ حالا حالا ها به کسی نمیادا ولی عشق من با این چشای به هم چسبیده جذاب ترم میشه تازه
غزاله
31 اردیبهشت 90 11:11
چه قدر بزرگ شده ماشالا.من آدرس اون وبلاگ قبلي رو داشتم .شرمنده كه دير اومدم.خدا اين پسر ناز و براتون حفظ كنه.اميدوارم كه با اومدنش زندگيتونو 100 ها برابر قبل شيرين كنه.
سعيده
7 خرداد 90 13:40
الهي قربونش برم سپنتاي شما فكر كنم قل دوم آرتين منه تمام كاراش مثل آرتينه