سپنتاسپنتا، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 25 روز سن داره

سپنتای ما، معجزه ی کوچک ما

تعطیله

سپنتا دیگه دستاشو  پیدا کرده و تا فرصت گیر میاره ملچ ملوچ میخوردشون اونم با چه ولعی.   بعضی وقتا هم تا دستشو میکنه دهنش غلط میزنه و یه وری می افته!!!     هنوزم با مشکل تعطیلی شکمش دست و پنجه نرم میکنیم!!!!     عکساش + یه فیلم  توی ادامه ی مطلبه.... چقد خوشمززززززززست خنده ی خوشگل سپنتا سپنتای زبون دراز هوا چقد گرمه نگا داره؟؟؟؟ نیم وجبی اصلا تحویل هم نمیگیره موقع دست خوردن بدون شرح بابایی چند چندی با خودت؟؟؟؟؟   چند شب پیش موقع خواب یهو صدای ملچ ملوچ به گوشم خورد، دیدم آقا بیدارشده و با جدیت تمام سعی می کنه هر دو د...
31 ارديبهشت 1390

تولد

بعد از اون ماجرای خونه ی خاله بازم سپنتا تعطیل شد و از اونجایی که برادرم که پزشکه گفت داروی ملین ممکنه روده هارو تنبل کنه ندادیم بهش. و باز هم با مشورت برادرم ترنجبین دادیم که خوشبختانه کارگر افتاد. سپنتا خیلی به من وابسته شده حتی بعضی وقنا که بد خلقی می کنه و نمیخوابه تا میاد بغل من خوابش می بره. وقتی هم که از سر کار میام خنده تحویلم میده و تا اونجایی که بتونه با چشم دنبالم می کنه.  چند روز پیش هم رفتیم جشن تولد امیر علی ( پسر عمه ی سپنتا ) خیلی خوش گذشت. عکساشم بعدا میذارم عکسای سپنتا توی ادامه ی مطلب برای دیدن عکسای توی سایز بزرگ روشون کلیک کنید یکی از خنده های خوشگل سپنتا متعجب از برق فلاش ( البته کلی خودمو سر...
13 ارديبهشت 1390

تعطیلی

سلام از 13 بدر تاالان شکم سپنتا انگار تعطیله کلا 3 بار کار کرده!!!!  همش نگرانش بودیم و کلی هم بی قراری می کرد. فعلا که خوبه!   سپنتا دیگه داره عکس العمل نشون میده قشنگ باهام حرف میزنه و کلی سروصدا از خودش در میاره. یه روز که خیلی بی قراری می کرد دکتر گفت بهش ملین بدیم دادیم و رفتیم خونه ی خاله ش و رفتن همان و زرد کردن فرش خاله همان!!!!   فعلا خبری نیست. خبر دیگه ای بود حتما مینویسم.     ...
4 ارديبهشت 1390

13 بدر

سپنتا جدیدا کلی سرو صدا می کنه گریه هاش مقطع شده یعنی اول یه داد میزنه اگه نرفتیم سراغش باز یه صدا دیگه می کنه ولی اگه بازم نریم گریه می کنه. وقتی بیداره و تنها و من یا مامانیمیریم پیشش میفهمه که اومدیم بلندش کنیم دیگه گریه نمی کنه. موقعی که میذاریمش روی تشک بازیش کلی دست و پا تکون میده واسشون  و چون به عروسکا می خوره حسابی خوشش میاد بعدش کم کم دقت می کنه سعی می کنه بگیردشون ولی نمیتونه. شبا خوابش بهتر شده. بعضی وقتا هم واسه اینکه بخوابه می زنم پی ام سی یا تی وی پرشیا و با آهنگا می رقصونمش . عکسا رو توی ادامه ی مطلب می ذارم   پی نوشت : بابام عمل کرد داره بر می گرده خدا رو شکر سالم و سرحاله پی نوشت ۲ : همین ...
21 فروردين 1390

بد قول

ببخشید اینترنتم تا امروز قطع بود!!!! نتونستم آپ کنم.   امشب حتما آپ می کنم.
20 فروردين 1390

واکسن

امروز ( همین یک ساعت پیش ) واکسن دو ماهگی سپنتا رو زدیم.   خیلی گریه کرد.   همش میگفت : اونقَ اونقَ   کلی دلمون کباب شد   عکساشم شب میذارم الان سر کارم
18 فروردين 1390

شیراز

بعد از سال تحویل که رفتیم خونه ی بابا ی مامانی گفتن که میخوایم بریم شیراز ما هم روز اول عید بیشتر عید دیدنیامونو رفتیم تا صبح دوم فروردین راه افتادیم. از مسیر اراک و خمین و گلپایگان به اصفهان رسیدیم. نهار رو کنار زاینده رود خوردیم و بعد از ظهر فقط رسیدیم چهلستون رو بریم. فرداش عالی قاپو و مسجد جامع و میدون نقش جهان رو رفتیم و چون میخواستیم خیلی زود راه بیفتیم توی بازار نرفتیم. ظهر بسمت شیراز حرکت کردیم حدود ساعت ۱ نصفه شب بود که به شیراز رسیدیم و زیر چادر خوابیدیم که جاتون خالی خیلی حال داد. صب رو هم به گشتن توی حافظیه و سعدیه گذروندیم، ناهار هم کنار دروازه قرآن خوردیم و به سمت تخت جمشید راه افتادیم. من اولین بار بود تخت جمشید رو م...
12 فروردين 1390

سفر

روز دوم عید تصمیم گرفتیم بریم شیراز دیشب اومدیم سر فرصت سفر نامه رو مینویسم
6 فروردين 1390