سپنتاسپنتا، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره

سپنتای ما، معجزه ی کوچک ما

بازی

برای دیدن بقیه پست ها به اینجا مراجعه کنید   اگه وی ویوی منو دیده باشید حتما فهمیدید که بجای اینکه واسه ی خانوم دکتر جمشیدی ربع سکه بخرم نیم سکه خریدم    و مامانی کلی بهم خندید    البته اولش یه خورده عصبانی شد     ( به خدا فقط یه خورده    ) امروز صب رفتم دوباره عوضش کردم با ربع سکه. هوا واقعا سرده تا برگشتم حسابی یخیدم   دیشب کلی با سپنتا بازی کردم. من یه ضربه میزدم ( خیلی آروم بود ) اونم یه لگد حواله میکرد بیچاره مامانی هم از من میخورد هم از سپنتا   امروزم ساعت 2 با باجناق گرامی و خاله میریم همدان    واسه ی قرارداد بانک خون بند ناف ( ...
28 بهمن 1389

ساک سپنتا

پریروز رفتیم تهرن من و بابام و داداشم رفتیم که بابم بره دکترش و خوشبختانه دکتر گفت موردی نیست !!!! دلم واسه مامانی خیلی تنگ شده بود . یه سر رفتم خیابون بهار واسه سپنتا 2 تا لباس و یه جوراب و یه پیش بند خریدم . ساک سپنتا هم تکمیل شد واسه ی بیمارستان. اینم عکسای وسایل ساک... لباس سپنتا لباسای زیر سپنتا پتوی سپنتا ساک سپنتا پمپرزای روز اول سپنتا اینم یه سری وسایل دیگه که عکساشونو نذاشته بودم... نمیدونم اسمش چیه!!!! ساعتی که بانک خون بند ناف رویان هدیه داد پیش بندی که از تهران خریدم زمین بازی سپنتا اینم عکس سپنتا خان که الان این اندازه است.&...
28 بهمن 1389

این چند روز

برای دیدن بقیه پست ها به اینجا مراجعه کنید   چند روز مرخصی  گرفته بودم که بمونم پیش مامانی   !!! 2 روز رفتیم خونه خاله اینا جاتون خالی خوش گذشت   . مامانی یواش یواش دیگه راه رفتن واسش داره سخت میشه  دیروز رفتیم پیش خانوم دکتر. گفتش سپنتا وقتی به دنیا بیاد حدود 3 کیلو وزنشه   . سپنتا هم کمتر لگد میزنه و بیشتر تکون میخوره ( نه اینکه خیلی هیکلیه، جاش نمیشه )  دیشب خونه ی مامان جان سپنتا بودیم با دایی و خاله های مامانی پسر دخترخاله ی مامانی 2 سالشه انقدر با نمک بود خیلی دوس داشتم بیاد بغلم ولی بی معرفت همش میرفت بغل باباش   ... ما خودمون کم دلمون آب شده واسه سپنتا خا...
28 بهمن 1389

همش 8 روز

خیلیا که ازم میپرسن چند روز دیگه سپنتا به دنیا میاد منم میگم مثلا 8 روز   ، میگن " همش هشت روز؟؟؟!!! چه زود " ولی خبر از دل من و مامانی ندارن که هر دقیقه ی این 8 روز اندازه ی سال میگذره....    به قول مامانی این 8 ماه گذشته یه طرف این 8 روز باقی مونده یه طرف!!!!!!    سپنتا! بابایی! بیا دیگه.... به خدا دارم دیوونه میشم از دستت. انگار کلا خیال اومدن نداری....    ( این سپنتاس که داره به ریش ما میخنده !!!! ) ...
28 بهمن 1389

2 روز

روز 5 شنبه مامانی رفت پیش دکتر اونم گفت سپنتای ما 2 شنبه به دنیا میاد..... داریم لحظه شماری میکنیم زود تر بیاد. همش دو روز دیگه مونده..... فقط دو روز د یگه از خانواده ی 2 نفره مون مونده.... شدیدا استرس دارم.... دعا کنید همه چیز به خوبی بگذره... .......
28 بهمن 1389

شب آخر

امشب آخرین شب تنهاییمونه.        فردا صبح ساعت 10 سپنتا به دنیا قدم میذاره.   دعا کنید بتونم خوب تربیتش کنم.      در ضمن اگه وی ویو درست شد لحظه به لحظه واستون مینویسم....   تا فردا شب با اولین عکسای سپنتا بای...      ...
28 بهمن 1389

تولد

امروز 18 بهمن ماه 1389 ساعت 9.5 سپنتا با قد 53 سانتیمتر و وزن 3100 گرم به دنیا اومد.....  دلم براش تنگ شده نذاشتن بمونم پیشش....  اینم عکساش. البته دوربین رو یادم رفت بیارم این دو تا عکس رو هم با موبایل گرفتم ایشالا عکسای دوربین رو هم آپلود می کنم... ...
28 بهمن 1389

یه پست طولانی

امروز مامانی و سپنتا رو اوردیم خونه. طفلی مامانی جای بخیه هاش خیلی درد میکرد. سپنتا اما خیلی ریلکس واسه خودش گریه می کرد یا غر میزد... کلی از سپنتا عکس انداختم اینم عکسا:( برای دیدن عکس در سایز بزرگتر روی عکس کلیک کنید ) بابایی و سپنتا سپنتا و دست مامانی انگشت مامانی و دست سپنتا سپنتای خوابالو سپنتای اخمو بیای جلو میزنمت فقط سپنتا این پست ساعت 12 دیشب شروع شد ولی از اونجاییکه سپنتا خیلی باباییه تا امروز صبح فرصت نکردم تمومش کنم. دیشب سپنتا سردش شده بود ولی الان اتاق گرم تره. راحت گرفته خوابیده و مامانی هم یه استراحتی می کنه. ...
28 بهمن 1389

پوزش بابات تاخیر

دیر اومدنم به این علت نبود كه یادم رفته بلكه به علت این بود كه از 5 شنبه من تهرانم واسه ی بیماری بابام. دلم واسه سپنتا خیلی تنگ شده.... بابا دیروز عمل شد خدا رو شكر دكتر گفت عمل خیلی خوبی بوده و امروز منتقل میشه به بخش. داداشم امروز میاد تهران تا من برگردم. از اینجا بهت میگم سپنتا جونم كه خیلی دوست دارم و دلم واست یه ذره شده.
28 بهمن 1389